نوع مقاله : مقاله پژوهشی
موضوعات
عنوان مقاله English
نویسندگان English
Women, as a significant factor in advancing developmental goals, constitute half of the human resources in societies. Studies conducted in Iran indicate that a significant portion of women, especially female heads of households, live in poverty. This research uses data from the Household Expenditure and Income Survey of the Statistical Center of Iran in 2021 and a logit model to examine the relationship between the reasons for women becoming heads of households and poverty in these households. The results of the model fitting show that "being single due to divorce," "being single due to the death of a spouse," and "not marrying" have a significant and positive relationship with the poverty of female-headed households. These results may indicate the reality that, naturally, household heads are men; when women become heads of households for any reason, the households find themselves in unfavorable economic conditions. However, findings indicated that being single due to divorce is more likely to lead to poverty in female-headed households. Additionally, receiving pensions, employment, age, owning a home, and having a son over 18 can significantly reduce the likelihood of poverty in female-headed households. Furthermore, as the number of household members increases, the likelihood of poverty in these households rises. These results highlight the need to pay more attention to the differences in the reasons for women becoming heads of households and also to consider other characteristics of female-headed households in the manner of support.
کلیدواژهها English
امروزه با افزایش روزافزون زنان سرپرست خانوار در همه کشورهای جهان، اعم از صنعتی و جهان سوم و لزوم ارائه راهکارهای مناسب و علمی برای بهبود وضعیت این گروه از زنان، بررسی شرایط زندگی این قشر را بیشازپیش ضروری کرده است. بهطوریکه این زنان بهعنوان گروهی آسیبپذیر در میان جامعهشناسان معرفی شده و وضعیت زندگی زنان سرپرست خانوار و فرزندان آنها مورد توجه و بررسی قرار گرفته است (آجورلو و همکاران، 1391). برمبنای تعریف سازمان بهزیستی، زنان سرپرست خانوار مسئولیت مادی و معنوی خود و سایر اعضای خانواده را برعهده دارند (خسروی، 1380). خانوارهای زن سرپرست که براساس سرشماری سال 1375، نزدیک به 8/4 درصد کل خانوارهای کشور را تشکیل دادهاند، در سالهای اخیر رشد بسیاری یافته و برمبنای سرشماری سال 1395 از 12 درصد عبور کرده است. در کنار رشد کمی این پدیده، تغییرات کیفی در ویژگیهای اجتماعیـاقتصادی این گروه از زنان از قبیل تغییر در ترکیب سنی، تحصیلی، درآمدی و فقر اقتصادی[1] بخش درخور تأملی از این خانوارها، این موضوع را بهمرور و بیشازپیش از یک پدیده اجتماعی نسبتاً طبیعی به موضوعی اجتماعی از جنس آسیب تبدیل کرده است (مرکز آمار ایران، 1392).
بررسیها نشان میدهد فقر در زنان به میزان بیشتری نسبت به مردان وجود دارد (Owus etal., 2014) طبق یافتههای پیرس[2] در آمریکا، دوسوم افراد فقیر بالای 16 سال را زنان دربرمیگیرند (Pierce, 1978). چنت[3] کلید اصلی شدت فقر را در میان زنان میداند. این امر به این معناست که زنان به نسبت مردان بیشتر فقر را تجربه میکنند (Chent, 2003). همچنین در روندی فقر در بین زنان افزایش یافته، بهخصوص برای زنان سرپرست خانوار. نوردروپ[4] زنانه شدن فقر را پروسهای میداند که در خانوارهای زنان سرپرست بیشتر دیده میشود (Medeiros and Joana, 2008) اگرچه صحبت از زنانه شدن فقر در کشورهای توسعهیافته رو به کاهش بوده، اما همچنان این موضوع در کشورهای درحالتوسعه مورد توجه قرار دارد. به همین منظور صندوق توسعه سازمان ملل برای زنان[5] در سال 2005، زنانه شدن فقر را اینگونه تعریف میکند: بار فقر متحمل شده برای زنان بهویژه در کشورهای درحالتوسعه.(Chen, 2005) در عمده مطالعات فقر در حوزه خانوارهای زن سرپرست، صرفاً زن سرپرستی خانوار مورد بررسی قرار گرفته و تمایزی بین علتهای مختلف آن قائل نشدهاند. هدف این پژوهش بررسی رابطه بین علت زن سرپرست شدن خانوار و فقر آنها است.
در ادبیات دلایل مختلفی برای فقر خانوارهای زن سرپرست بیان شده است که در ادامه مهمترین علل بیان شده ارائه شده است:
الف) علت زن سرپرست شدن خانوار
زنان سرپرست خانوار زنان مطلقه (اعم از زنانی که پس از طلاق بهتنهایی زندگی میکنند یا به خانه پدری بازگشته ولی خود امرار معاش میکنند)، زنان بدون شوهر، همسران مردان معتاد، همسران مردان زندانی، همسران مردان بیکار یا مهاجر، همسر مردانی که در نظام وظیفه مشغول خدمت هستند، زنان خودسرپرست، دختران خودسرپرست (دختران بیسرپرستی که هرگز ازدواج نکردهاند)، همسران مردان ازکارافتاده و سالمند را شامل میشود. علت زن سرپرست شدن خانوار در فقر خانوار اهمیت بسیاری دارد. بهعنوان مثال فوت همسر و پیامدهای اقتصادیـاجتماعی آن، زنان را در موقعیت آسیب اجتماعی و اقتصادی قرار میدهد. با از دست دادن شوهر، توازن تقسیم کار در خانواده از تعادل خارج شده است. بااینحال زنان نقش مادری و سرپرستی از خانواده را قبول میکنند. این چندگانگی نقش میتواند برای زنان سرپرست خانوار فشارها و آسیبهای فراوانی بههمراه داشته باشد (خسروی، 1380؛ صدیق سروستانی، 1387؛ معیدفر و حمیدی، 1386). درخصوص زنسرپرستی خانواده، دلایل منطقهای هم مؤثرند. ازجمله، در آسیا بیوه شدن هنوز دلیل اصلی است. در جنوب و شمال آفریقا و خاورمیانه مهاجرت بینالمللی دلیل اصلی بهشمار میرود. کشورهای دارای مازاد نیروی کار، بخشی از نیروی کار مرد را به خارج میفرستند و خانوادههای آنها را زنان اداره میکنند. در غرب و مرکز آفریقا مردان به شهرها مهاجرت و زنان در مناطق روستایی تنها زندگی میکنند. در حوزه کارائیب بسیاری از زنان، همزیستی کوتاه و موقت با شریک زندگی را ترجیح میدهند و این پدیده بهدلیل مهاجرت بینالمللی تشدید شده است (مامسن جنت، 1378).
بنابر دادههای طرح هزینه و درآمد خانوار مرکز آمار در سال ۱۴۰۰، سهم عوامل مختلف در زن سرپرست شدن خانوارها به شرح نمودار ۱ بوده است. براساس این نمودار بیوه شدن (فوت همسر) بیشترین علت زن سرپرست شدن خانوارها (79 درصد) بوده است. پس از آن با اختلاف بسیار زیاد زنان سرپرست خانوار متأهل (۹ درصد) هستند که علت سرپرست خانوار شدن آنها میتواند بیکاری، ازکارافتادگی، اعتیاد یا مسائل دیگر از جانب مرد خانواده باشد. سومین دلیل زن سرپرست شدن خانوارها در کشور طلاق بوده است بهطوریکه ۸ درصد از زنان سرپرست خانوار مطلقه هستند. کمترین سهم (۴ درصد) نیز به افرادی مربوط است که هرگز ازدواج نکردهاند.
نمودار 1. علت سرپرست خانوار شدن زنان
مأخذ: محاسبات پژوهش براساس دادههای طرح هزینه درآمد خانوار مرکز آمار ایران، 1400.
بهطورکلی خانوارهای با سرپرست زن از خانوارهای با دو سرپرست (زن و مرد) فقیرترند به این دلیل که فرد دارای درآمد در خانواده ندارند، همچنین گاهی باید از تعداد وابستگان بیشتری حمایت و نگهداری کنند (Fawa, 2000). در اینگونه خانوارها، زنان باید بهتنهایی علاوه بر سرپرستی خانواده و کسب درآمد و مدیریت اقتصادی، نگهداری از بچهها، کارهای خانه و بهبود شرایط زندگی، اعضای خانوار را نیز برعهده گیرند. در چنین شرایطی، زنان سرپرست خانوار، ازسویی، وقت و انرژی کمتری برای انجام کارهای غیرقابل عرضه در بازار، مثل تهیه کالاها و مواد غذایی ارزانقیمتتر یا تهیه برخی از کالاها در منزل دارند و ازسویدیگر، نقش باز تولیدی زنان، آنها را بهکار پارهوقت، انعطافپذیر با اشتغال خانگی مجبور میکند. با توجه به اینکه داشتن شغل درآمدزا و مراقبت از کودکان به دشواری اتفاق میافتد و این امر موجب شده که زنان سرپرست خانوار در بخشهای غیررسمی بازار مشغول بهکار باشند. زمانی که سرپرست خانوار بهجای دو نفر، یک نفر باشد و در بخش غیررسمی بازار در شغلهای کمارزشتر و با دستمزد کمتر اشتغال داشته باشد، باید انتظار داشت که زنان سرپرست خانوار با خطر فقر بیشتری مواجه شوند .(Chent, 2003; Tokman, 1989)
ج) تحصیلات
یکی از موارد اثرگذار بر فقر، سالهای تحصیل افراد است و با توجه به میزان سرمایه انسانی افراد پاداشهای اقتصادی گوناگونی برای آنها وجود دارد. نظریه سرمایه انسانی[6] (Mincer, 1958, 1974; Beeker, 1964) بیان میکند که آموزش و یادگیری در عمل با افزایش مهارتها و دانش افراد باعث افزایش بهرهوری آنها میشود. این افزایش در مهارتها و دانش موجب افزایش دریافتی افراد نیز میشود (دژپسند، عربمازار و سیفی، 1395). بنابراین تحت نظریه سرمایه انسانی، آموزش و یادگیری از عوامل کلیدی برای عملکرد اقتصادی یک فرد محسوب میشود و طبق این نظریه، همانند فرایند تولید یک سرمایه فیزیکی که با عوامل تولید ایجاد میشود؛ تولید سرمایه انسانی نیز نتیجهای از سرمایهگذاری در تحصیلات و یادگیری در عمل (تجربه) است. اما برخلاف سرمایه فیزیکی، سرمایه انسانی بدون داشتن فرایند یادگیری در عمل نمیتواند قابل انتقال باشد (همان). بنابراین با نگاهی به سالهای تحصیل زنان سرپرست خانوار میتوان تأثیر سرمایه انسانی را بر فقر این قشر واکاوی کرد.
نمودار 2. تحصیلات زنان سرپرست خانوار
مأخذ: همان.
همانطور که مشاهده میشود با افزایش سالهای تحصیل از درصد خانوارهای زن سرپرست کاسته شده است؛ بهطوریکه بیش از ۵8 درصد از خانوارهای زن سرپرست را زنان بیسواد اداره میکنند و حدود ۴۰ درصد از خانوارهای باقیمانده نیز زنانی با تحصیلات دیپلم و کمتر از دیپلم مدیریت میکنند و کمتر از ۳ درصد زنان سرپرست خانوار تحصیلات دانشگاهی دارند.
نمودار 3. تحصیلات زنان سرپرست خانوار
مأخذ: همان.
بنابر اطلاعات حاصل از نمودار ۳، از میان زنان بیوه شده 68 درصد از داشتن مهارت خواندن و نوشتن بیبهره هستند و 26 درصد نیز اگرچه سواد دارند اما مدرک دیپلم ندارند. در میان این گروه از زنان سرپرست خانوار تنها ۱ درصد تحصیلات دانشگاهی دارند.
این ترکیب جمعیتی در میان زنان سرپرست خانوار طلاق گرفته متفاوت است؛ چراکه 49 درصد از آنها دارای سواد هستند و 24 درصد مدرک دیپلم دارند. همچنین حدود 10 درصد زنان مطلقه سرپرست خانوار تحصیلات دانشگاهی دارند. درخصوص زنان سرپرست خانواری که هرگز ازدواج نکردهاند؛ افراد باسواد زیر دیپلم دارای اکثریت 40 درصدی هستند ولی زنان بیسواد از زنان دارای دیپلم 3 واحد درصد بیشتر هستند. حدود 20 درصد از این گروه جمعیتی تحصیلات عالی دارند.
ترکیب جمعیتی زنان متأهل سرپرست خانوار نیز شبیه زنان هرگز ازدواج نکرده است منتهی تنها ۵ درصد تحصیلات دانشگاهی دارند.
د) حمایت و دریافت مستمری
نبود یا ضعف سیاستهای حمایتی موضوع دیگری است که زنان سرپرست خانوار را به فقیرترین فقرا تبدیل میکند. نبود سیستم جبرانکننده کسری درآمدها ازطرف نهادهای دولتی یا قابلاغماض بودن آثار خدمات این سیستمهای جبرانی بر وضعیت خانواده در بسیاری از کشورها گزارش شده است .(Chant, 1997a) بیمهها و کمکهای اجتماعی بهطور مستقیم از طریق جبران درآمد یا بهطور غیرمستقیم با تأمین پوشاک، غذا، مسکن، دارو و ایجاد امنیت بر کاهش و حذف فقر تأثیر میگذارند. بهعبارتدیگر تأمین اجتماعی بهعنوان توزیعکننده مجدد درآمد بهصورت عمودی با اخذ مالیات از صاحبان درآمد و کمکهای داوطلبانه صاحبان درآمد و اخذ بیمه از شاغلان و اعطای کمکهای نقدی و غیرنقدی به نیازمندان و اقشار ضعیف جامعه و اعطای مزایا به بازنشستگان و ازکارافتادگان و بهصورت افقی با اعطای مزایای غرامت دستمزد ایام بیماری و بارداری و ارائه خدمات درمانی در تعدیل و گسستن چرخه باطل فقر بسیار مؤثر است (کرباسیان، 1375).
براساس نتایج طرح هزینه درآمد خانوار مرکز آمار ایران در سال ۱۴۰۰، زنان سرپرست خانوار دارای مستمری ۳۷ درصد بودند و در مقابل آن 63 درصد از زنان سرپرست خانوار مستمری در ماه دریافت نمیکنند. در نمودار ۴ مشاهده میشود که 4/57 درصد از زنان بیوه سرپرست خانوار مستمری دریافت نمیکنند. همچنین 5/42 درصد از زنان بیوه سرپرست خانوار دارای مستمری هستند. در میان زنان مطلقه اما فاصله زنانی که مستمری میگیرند با افراد فاقد مستمری بیشتر است؛ بهطوریکه 4/84 درصد از زنان سرپرست خانوار بیوه مستمری دریافت نمیکنند. چنین وضعیتی در میان زنان متأهل سرپرست خانوار نیز وجود دارد و تنها 6/12 درصد از آنها مستمری میگیرند. البته سهم زنانی که هرگز ازدواج نکردهاند و هر ماه برای تأمین مخارج زندگی روی مستمری حساب میکنند بیشتر است بهطوریکه 4/35 درصد از آنها این امکان را دارند ولی در مقابل 6/64 درصد از زنان سرپرست خانواری که هرگز ازدواج نکردهاند از دریافت مستمری بیبهره هستند.
نمودار 4. وضعیت مستمری زنان سرپرست خانوار
مأخذ: همان.
ه) سن
براساس آمارهای منتشر شده سازمانهای بینالمللی و همچنین سرشماریهای انجام شده مرکز آمار ایران، ساختار سنی جمعیت کشور بهسوی سالمندی پیش میرود. ایران بعد از امارات و بحرین سومین کشور جهان از نظر سرعت رشد جمعیت سالمند است. رشد جمعیت از حدود 9/3 درصد در دهه 1365-1355 به 29/1 درصد در دوره 13۸۵-13۹۰ و به 24/1 در دوره 1395-1390 کاهش یافته و میزان باروری کل نیز در دوره مشابه از حدود هفت فرزند بهازای هر زن، به 8/1 فرزند کاهش یافته است (کوچکزاده و همکاران، 1400). تحولات باروری و مرگومیر و بهتبع آن رشد جمعیت در دوره بعد از انقلاب اسلامی ایران، تورم جوانی را موجب شده که بهتدریج گذار میانسالی و سالخوردگی جمعیت در دهههای آینده را رقم خواهد زد. براساس سرشماریهای سه دهه اخیر (1395-1365) مرکز آمار ایران، نسبت جمعیت زیر پانزده سال کشور از 5/45 درصد به 24 درصد کاهش یافته است. در کنار آن سهم جمعیت در سنین فعالیت (15 تا 64 سال) طی این مدت از 5/51 درصد به حدود 70 درصد افزایش یافته است. همچنین سهم جمعیت سالمند (65 ساله و بالاتر) نیز از 1/3 درصد در سال 1365 به 1/6 درصد در سال 1395 افزایش یافته است. براساس سرشماری سال 1395، در دوره 1395-1385 میانگین سنی جمعیت کشور از 7/24 سال به 1/31 سال افزایش یافته است (همان).
در نمودار ۵ توزیع سنی زنان سرپرست خانوار ارائه شده است؛ بنابر اطلاعات مرکز آمار ایران در سال 1400 معادل ۳/1 درصد از زنان سرپرست خانوار در بازه سنی کمتر از 30 سال قرار دارند. همچنین ۶/6 درصد از زنان سرپرست خانوار از ۳۰ تا 40 سال عمر کردهاند. همانطور که مشاهده میشود در بازههای سنی 40 تا ۵۰ سال، 50 تا ۶۰ سال و ۶۰ تا ۷۰ سال روند نمودار صعودی است؛ یعنی در بازههای ۱۰ ساله بالاتر، تعداد بیشتری از زنان سرپرست خانوار حضور دارند اما در بازه ۷۰ تا ۸۰ سال روند نمودار تغییر میکند و جمعیت زنان سرپرست خانوار در بازه سنی ۷۰ تا ۸۰ سال بیش از ۴ واحد درصد از بازه سنی ۶۰ تا ۷۰ سال کمتر است.
نمودار 5. سن زنان سرپرست خانوار
مأخذ: همان.
در نمودار ۶ توزیع علت زن سرپرست شدن خانوار در گروههای سنی مختلف ارائه شده است. همانگونه که در این نمودار آمده در بازههای سنی کمتر از ۳۰ سال و 30 تا 40 سال نسبت بیشتری از زنان سرپرست خانوار متأهل هستند و در هر دو بازه زنان مطلقه از لحاظ فراوانی در جایگاهی بالاتر از سرپرست شدن بهدلیل فوت همسر قرار دارند. البته از بازه سنی 40 تا ۵۰ سال درصد زنان بیوه نسبت به سایرین افزایش پیدا میکند؛ بهطوریکه از بازه ۵۰ تا ۶۰ سال بهبعد دیگر درصد فراوانی سایر اشکال سرپرست خانوار شدن از 5/0 تا نهایتاً 8/10 درصد است.
نمودار 6. توزیع علت زن سرپرست شدن خانوار در گروههای سنی مختلف (در هر گروه سنی)
مأخذ: همان.
فارغ از عوامل مذکور، دلیل دیگر فقر زنان سرپرست خانوار، محدودیت شبکه روابط اجتماعی زنان و درنتیجه دسترسی آنان به سرمایه اجتماعی است. این محدودیت گاهی از قطع روابط با اقوام همسر سابق و گاهی از ترجیح تنهایی بر روابط با سایرین ایجاد میشود. پیامدهای فرهنگی ناشی از طلاق و در مواردی شرمساری از نوع شغل سبب میشود که زنان سرپرست خانوار از برقراری روابط با دیگران پرهیز کنند. البته با توجه به نقشهای چندگانه و مسئولیتهای بسیار آنان وقت اضافی نیز برای برقراری روابط اجتماعی ندارند .(Chant, 1997b)
بدینترتیب، در پارادایم جدید فقر، زنان سرپرست خانوار با تحلیل فقر برمبنای محرومیت مادی که اندازهگیری آن با درآمد یا هزینه آسانتر است، فقیرترین فقرا شناخته میشوند. مهمتر اینکه، براساس پارادایم، فقر و محرومیت پدیدهای است که از نسلی به نسل دیگر انتقال مییابد، زیرا زنان سرپرست خانوار به حمایت مناسب از اعضای تحت سرپرستی خود قادر نیستند (Mehra, Esim and Simms, 2000). در جمعبندی میتوان گفت یکی از مشکلات درباره تعاریف و پیشفرضهای زنانه شدن فقر این است که زنان بهعنوان تودهای متجانس در نظر گرفته میشوند، یا تنها از طریق وضعیت سرپرست خانوار بودن متفاوت میشوند. دوم بهنظر میرسد فقر مالی مهمترین کانون توجه است. درحالیکه درآمد بدونشک شامل یکی از مهمترین شاخصهای فقر است، زنانه شدن فقر تنها درباره درآمد نیست؛ بلکه بیشتر از آن در مورد چیزی است که فقر را ایجاد میکند. چارچوب مفهومی که محرومیت، طرد اجتماعی، عاملیت و ظرفیتهای زندگی را تعیین میکنند.
مطالعات مختلف داخلی و خارجی به بررسی علل فقر خانوارهای زن سرپرست پرداختهاند. سرینواسن[7] (۲۰۰۰) نشان داد فقر زنان سرپرست خانوار ناشی از عدم دسترسی آنها به داراییهای مولد و فرصتهای شغلی سودآور است. کروزیر و همکاران[8] (2007) با استفاده از رگرسیون لجستیک تکمتغیری[9] و بررسی زنان مجرد و متأهل استرالیا دریافتند مادران مجرد نسبت به مادران متأهل، بیکاری، اجارهنشینی، درآمد پایینتر، تجربه مشکلات مالی بیشتر، ناتوانی جسمی و سکونت در منطقه اقتصادی - اجتماعی پایین را تجربه میکنند. گدا [10]و همکاران (200۵) دریافتند خانوادههای تحت سرپرستی زن نسبت به خانوادههای با سرپرستی مرد در معرض خطر بالاتری از فقر قرار دارند و جنس و تأهل سرپرست خانوار، وضعیت فقر را در ایالات متحده مشخص میکند. همچنین بیان کردند محرومیت از مزایای رفاهی پایین نقش مهمی در زنانه شدن فقر دارد.
در مطالعات داخلی نیز شادیطلب، وهابی و ورمزیار (138۴) با بررسی داده فقر طی سالهای 1380-1370 نشان دادند هرچند همواره نرخ فقر زنان سرپرست خانوار بیشتر از مردان بوده بااینحال فاصله و شکاف این دو گروه بهمرور زمان کاهش یافته است. با این وجود زنان کمسواد شهری بهشدت در معرض فقر هستند. کمالی (1383) نیز در تحقیق خود با بررسی ویژگیهای خانوارهای فقیر مانند ترکیب اعضای خانوار، وضع تأهل، اشتغال، سواد، مسکن و درآمد برحسب جنس سرپرست خانوار پیشبینی کرد در سالهای آتی فقر بهسمت زنانه شدن حرکت میکند. شکوری و سعیدی (1392) در تحقیق خود، نابرابری درآمدی و تفاوتهای چشمگیری را در بین خانوارهای زن سرپرست در مناطق شهر تهران نشان دادند و اینکه نابرابری در مؤلفههای اصلی رفاه خانوارها یعنی تغذیه، بهداشت و آموزش در مناطق تهران بسیار زیاد است. دغاقله و کلهر (1389) با بررسی آسیبهای شهری در تهران طی یک دهه (1375 تا 1385) نشان دادند فقر و محرومیت بسیار بالایی در میان زنان سرپرست خانوار وجود دارد و درآمدهای بخش بسیاری از آنان متکی بر مستمریها (آن هم بسیار ناچیز و اندک)، کمکهای دیگران و مشاغل سطح پایین با دستمزدهای کم است.
همچنین معیدفر و حمیدی (1386) در تحقیق خود مهمترین مشکلات زنان سرپرست خانوار را پایین بودن نرخ پرداختهای دولتی به این زنان، تورم بالا، فقدان مهارتهای اجتماعی و شغلی و عدم پوشش حمایتی بیان کردند. خانی، خضری و یاری (1396) در تحقیقی با بررسی «آسیبپذیری اجتماعی زنان سرپرست خانوار و زنان دارای سرپرست در منطقه سلطانآباد شهر تهران» در سال 1394 نشان دادند که بهلحاظ آماری تفاوت معناداری بین انزوای اجتماعی، گرایش به اعتیاد، بزهکاری فرزندان و فقر اقتصادی زنان سرپرست خانوار و زنان دارای سرپرست وجود دارد. براتی و ابراهیمی سالاری (1397) با بررسی علل فقر در خانوار زن سرپرست دریافتند متغیرهایی ازجمله ساکن استانهای سنینشین بودن، 30 تا 40 ساله و 50 تا 60 ساله بودن سرپرست خانوار، بالا بودن تعداد نوجوانان (۱۹-9 ساله) در خانواده، تعداد کم اتاقها و نیز مساحت در اختیار خانوار احتمال فقیر بودن خانوارهای دارای سرپرست زن را افزایش و متغیرهای کمتر بودن بعد خانوار، خانهدار بودن، شاغل بودن و از درآمد بدون کار برخوردار بودن، بالا بودن تعداد اعضای در حال تحصیل و شاغل، مالک یا مستأجر بودن و عزاداری کردن و همچنین عمل جراحی در یک سال گذشته اثر منفی بر احتمال فقر خانوار داشتهاند.
شیانی و زارع (1398) در «فراتحلیل مطالعات زنان سرپرست خانوار در ایران» در چهار بعد وضعیت اقتصادی، آموزش و مهارت، شبکهها و مناسبات اجتماعی، سلامت و بهداشت روانی نشان دادند اولین و مهمترین دغدغه زنان سرپرست خانوار مشکلات اقتصادی و مسئله اشتغال است. همچنین مشکلات جسمانی و روانی، بیسوادی و کمسوادی و عدم آموزش، اشتغال در مشاغل حاشیهای، غیررسمی و بیثبات و کمدرآمد و عدم دسترسی به منابع از دیگر چالشهای زنان سرپرست خانوار بوده است. شالچی و عظیمی (1398) با روش تحلیل ثانویه روند زنانه شدن فقر را در ایران با استفاده از شاخصهای «نرخ رشد تعداد زنان شاغل»، «نرخ مشارکت اقتصادی زنان»، «شاخص شکاف جنسیتی» و «سهم زنان سرپرست خانوار» بررسی کردند و نتایج مطالعه ایشان حاکی از آن است که زنانه شدن فقر در ایران در سالهای اخیر (1365 تا 1395) در حال افزایش است. دوراهکی و نوبخت (1400) با بررسی وضعیت اقتصادی و اجتماعی زنان سرپرست خانوار بیان کردند چالشهای پیشرو زنان سرپرست خانوار دارای سه بعد فرهنگی مانند مسائل مربوط به بیوه شدن و موانع ازدواج مجدد، ابعاد اقتصادی مانند مسکن و اشتغال و مسائل جمعیتی مثل زندگی در خانوارهای تکنفره است.
بهجتی اردکانی و ملکپور (1400) با بررسی دیدگاه مدیران سازمانهای حمایتی متولی در توانمندسازی زنان سرپرست خانوار دریافتند نگرش مدیران سازمانهای متولی، مبتنیبر رویکرد حمایتی است، نه توانمندسازی آسیبدیدگان و همچنین برنامههای توانمندسازی زنان سرپرست خانوار، بهجای هدفگیری جامعه و اقدام در جهت تغییر فضا و محیط زیست این زنان و کلیشهها و روابط اجتماعی موجد ناتوانمندی آنها، هریک از این زنان را بهصورت منفرد هدف گرفته است. قادری و همکاران (1401) با تمرکز بر شرایط گروهی از زنان سرپرست خانوار در شهر کرج به این نتیجه رسیدند که مشکلاتی مثل محرومیت اقتصادی (تأمین معیشت و نیازهای روزمره خود و فرزندان)، مشکلات اجتماعی (احساس امنیت اجتماعی در مناسبات اجتماعی و تعاملات بینفردی)، تفکر و برداشتهای فرهنگی (نگاه ترحمآمیز، طردکننده و تحقیرآمیز)، مشکلات مربوط به توانمندیها (مهارتهای شغلی و مهارتهای ارتباطی)، مشکلات حوزه سلامت و بهداشت (بیماری و مشکلات جسمی، روحی و روانی) و ... به بازتولید فلاکت در این خانوارها منجر میشود.
با توجه به مطالعات داخلی و خارجی انجام شده، علت فقر در زنان سرپرست خانوار عبارتند از: عدم خوداتکایی و توانمندسازی زنان، بیسوادی یا کمسوادی زنان، نابرابری درآمدی، عدم حمایت اجتماعی، درآمد ناکافی (دستمزد پایین)، زنان بدون سرپرست مرد بهعلت طلاق، فوت همسر، اجارهنشین بودن زنان سرپرست خانوار، ناتوانی جسمی در زنان سرپرست خانوار.
برای پاسخ به سؤال تحقیق به تفکیک خانوارهای زن سرپرست به فقیر و غیرفقیر نیاز است. در ادبیات اخیر حول محور فقر، دو روش انرژی غذایی دریافتی و هزینه تأمین نیازهای اساسی برای برآورد خط فقر با استفاده از دو معیار سازگاری (برخورداری افراد از استاندارد زندگی) و اختصاصی (استفاده از تعریف فقر مختص هر جامعه مورد بررسی) مقایسه میشود. بهطورکلی مطالعات نشان میدهد روش هزینه تأمین نیازهای اساسی خط فقری سازگارتر و اختصاصیتر را ارائه میکند. روش حداقل نیازهای اساسی تکراری یکی از مناسبترین روشهای محاسبه خط فقر در کشورهایی است که تنوع فرهنگی و غذایی متفاوت و همچنین در نقاط مختلف کشور پراکندگی قیمت دارند. با توجه به نکته مذکور در این تحقیق از خط فقر محاسبهشده در مرکز پژوهشهای مجلس شورای اسلامی استفاده شده که براساس روش هزینه تأمین نیازهای اساسی محاسبه میشود. مراحل تخمین خط فقر به روش هزینه تأمین نیازهای اساسی بهصورت زیر است:
براساس روش مذکور (همانگونه که در نمودار ۷ مشاهده میشود) 63 درصد از خانوارهایی که زنان اداره میکنند؛ فقیر نیستند و تنها 37 درصد از خانوارهای زن سرپرست کشور با فقر روبهرو هستند.
نمودار 7. وضعیت فقر در خانوارهای زن سرپرست
مأخذ: همان.
پس از تعیین فقیر و غیرفقیر بودن خانوارها زن سرپرست در گام بعد مدل بهشکل زیر برآورد میشود:
Poor
با توجه به آنکه متغیر وابسته این مدل (فقیر بودن خانوار زن سرپرست) دو وضعیتی است از مدل لاجیت[11] استفاده میشود. مدلهای لاجیت در مواردی استفاده میشود که متغیر وابسته بهصورت انتخاب دوگانه ظاهر میشود. در این مدل متغیر وابسته یک متغیر صفر و یک، شامل فقیر بودن یا نبودن هر خانوار است.
که i شماره خانوار است. در مدل پایه احتمال فقیر بودن خانوار iام، prob ( تابعی از متغیرهای مستقل ,.... ,... در نظر گرفته میشود که در اینجا با بردار نشان داده میشود:
prob ( =1) =F ( )
F یک تابع توزیع تجمعی[12] است. اگر F تابع توزیع تجمعی نرمال استاندارد[13] باشد، این مدل پرابیت[14] نامیده میشود و اگر F توزیع لاجیستیک داشته باشد، مدل لاجیترا خواهد بود.
با توجه به موارد بیان شده در بخش قبل در جدول زیر نتایج برآورد مدل ارائه شده است. آماره LR که مقدار آن صفر و کمتر از ۰۵/۰ بهدست آمد، نشاندهنده این مطلب است که در سطح اطمینان ۰۵/۰ فرضیه H0 مبنیبر صفر بودن تمامی ضرایب متغیرهای مستقل رد میشود و درنتیجه رگرسیون معنادار است.
جدول 1. برآورد مدل عوامل مؤثر بر فقر خانوار زن سرپرست
|
متغیرها |
ضرایب |
احتمال |
||
|
عرض از مبدأ |
۱۶/۰ |
۴۹/۰ |
||
|
بیهمسری براثر طلاق |
۲۷/۱ |
۰۲/۰ |
||
|
بیهمسری براثر طلاق × سن |
۰۲/۰- |
۰۷/۰ |
||
|
بیهمسری براثر طلاق × اشتغال |
۶۷/۰- |
۰۶/۰ |
||
|
بیهمسری براثر طلاق × مستمری بازنشستگی |
۹۹/۰- |
۰۰/۰ |
||
|
بیهمسری براثر فوت همسر |
۵۰/۰ |
۰۰/۰ |
||
|
بیهمسری براثر فوت همسر × فرزند پسر بالای ۱۸ سال |
۳۴/۰- |
۰۱/۰ |
||
|
بیهمسری براثر فوت همسر × مستمری بازنشستگی |
۵۵/۱- |
۰۰/۰ |
||
|
بیهمسری براثر فوت همسر × اشتغال |
۵۱/۰- |
۰۹/۰ |
||
|
هرگز ازدواج نکرده |
۵۰/۰ |
۰۳/۰ |
||
|
بیهمسری براثر هرگز ازدواج نکردن × مستمری بازنشستگی |
۳۷/۱- |
۰۰/۰ |
||
|
بیهمسری براثر هرگز ازدواج نکردن × اشتغال |
۶۹/۰- |
۲۲/۰ |
||
|
سن زن سرپرست خانوار |
۰۱/۰- |
۰۷/۰ |
||
|
تعداد سالهای تحصیل زن سرپرست خانوار |
۱۴/۰- |
۰۰/۰ |
||
|
تعداد افراد خانواده |
۵۸/۰ |
۰۰/۰ |
||
|
اشتغال زن سرپرست خانوار |
۲۳/۰- |
۳۷/۰ |
||
|
فرزند پسر بالای ۱۸ سال |
۳۰/۰- |
۰۲/۰ |
||
|
داشتن مسکن |
۱۰/۱- |
۰۰/۰ |
||
|
آماره LR |
۰۰/۰ |
آماره نیکویی برازش مک فادن |
۱۷/۰ |
|
نتایج جدول فوق نشان میدهد ضریب متغیرهای بیهمسری براثر طلاق (۲۷/۱)، بیهمسری براثر فوت همسر (۵/۰) و فرد هرگز ازدواج نکرده (۵/۰) بر احتمال فقر خانوار زن سرپرست مثبت و معنادار است که این موضوع در مطالعات پیشین نیز مورد تأیید قرار گرفته است. این نتایج میتواند بیانگر این واقعیت باشد که بهصورت طبیعی، سرپرست خانوار مردان هستند و هنگامی که زنان فارغ از علت، سرپرست خانوار میشوند خانوارها در شرایط ناگواری از بعد اقتصادی قرار میگیرند. بااینحال دقت بر ضرایب برآورد شده نشان میدهد بیهمسری براثر طلاق، فقر را در خانوارهای زن سرپرست با احتمال بسیار بیشتری افزایش میدهد.
ـ زن سرپرست خانوار مطلقه: بررسی ضریب متغیر ترکیبی خانوارهای زن سرپرستی که بهدلیل طلاق زن سرپرست شدهاند و شاغلند (۶۷/۰-) نشان میدهد این ضریب منفی و در سطح ۱۰ درصد معنادار است. بدین معنا که هرچند با وقوع طلاق احتمال فقر خانوار زن سرپرست با نسبت قابلتوجهی افزایش مییابد بااینحال درصورتیکه زن سرپرست خانوار شاغل باشد هرچند همچنان احتمال فقیر شدن افزایش مییابد ولی این احتمال به میزان چشمگیری نسبت به حالتی که زن سرپرست خانوار مطلقه شاغل نیست کاهش خواهد یافت. این موضوع برای حالتی که زن سرپرست خانوار مطلقه مستمری دریافت کند نیز تا حد زیادی صادق است. بدین معنا که در صورت دریافت مستمری توسط زن سرپرست خانوار مطلقه (۹۹/۰-) احتمال فقر خانوار زن سرپرست هرچند همچنان افزایش مییابد ولی این نسبت حتی از حالت اشتغال زن سرپرست خانوار نیز کمتر خواهد بود. همچنین بررسی ضریب متغیر زن سرپرست خانوار مطلقه و سن (۰۲/۰-) نشان میدهد با افزایش سن زن سرپرست خانوار مطلقه احتمال فقر خانوار با نسبت کمتری افزایش مییابد.
ـ زن سرپرست خانوار بیوه: بررسی ضریب متغیر ترکیبی خانوارهایی که بهدلیل فوت همسر زن سرپرست شدهاند و شاغلند (۵۱/۰-) نشان میدهد این ضریب منفی و معنادار است. بدین معنا که هرچند با وقوع فوت همسر احتمال فقر خانوار زن سرپرست با نسبت قابلتوجهی افزایش مییابد بااینحال درصورتیکه زن سرپرست خانوار شاغل باشد این احتمال تا حد زیادی کاهش یافته و اثر خالص نزدیک به صفر خواهد بود. این موضوع برای حالتی که زن سرپرست خانوار بیوه مستمری دریافت کند بسیار بیشتر است. بدین معنا که در صورت دریافت مستمری احتمال فقر خانوار زن سرپرست (۵۵/۱-) کمتر خواهد شد. همچنین بررسی ضریب متغیر زن سرپرست خانوار بیوه دارای فرزند پسر بالای ۱۸ سال (۳۴/۰-) نشان میدهد احتمال فقر خانوار با نسبت کمتری افزایش مییابد.
ـ زن سرپرست خانوار ازدواج نکرده: بررسی ضریب متغیر ترکیبی زن سرپرست خانوار ازدواج نکرده و مستمری دریافت میکند (۳۷/۱-) احتمال فقر کمتر خواهد شد. بااینحال ضریب متغیر زن سرپرست خانوار ازدواج نکرده شاغل معنادار نبوده است.
ـ تعداد سالهای تحصیل زن سرپرست خانوار: نتایج برآورد مدل نشان میدهد با افزایش تعداد سالهای تحصیل زن سرپرست خانوار احتمال فقر این خانوارها کاهش مییابد. این موضوع منطبق بر ادبیات نیز است.
ـ تعداد افراد خانواده: بررسی ضریب تعداد اعضای خانوار در خانوارهای زن سرپرست نشان میدهد با افزایش تعداد اعضای خانوار احتمال فقر خانوار افزایش مییابد. درواقع بهدلیل بار تکفل بالاتر در این خانوارها این نتیجه قابلانتظار بوده است.
ـ داشتن مسکن: بررسی ضریب داشتن مسکن در خانوارهای زن سرپرست (۱/۱-) نشان میدهد احتمال فقر در این خانوار تا حد زیادی کاهش مییابد. با توجه به سهم بالای هزینه مسکن در هزینههای خانوار این نتیجه قابلانتظار است.
ـ داشتن فرزند پسر بالای ۱۸ سال: بررسی ضریب داشتن فرزند پسر بالای ۱۸ سال در خانوارهای زن سرپرست (۳/۰-) نشان میدهد این ضریب منفی و معنادار است. بدین معنا که با وجود پسر بالای ۱۸ سال در این خانوارها احتمال فقر کاهش مییابد. درواقع هرچند با افزایش بعد خانوار احتمال فقیر شدن خانوار افزایش مییافت بااینحال درصورتیکه فرد امکان فعالیت اقتصادی داشته باشد میتواند به معیشت خانوار کمک کرده و احتمال فقر کاهش یابد. جمعبندی، نتیجهگیری و پیشنهادها
تاکنون تحقیقهای انجام شده در موضوع فقر بیشتر درباره خود فقر، روشهای رفع فقر، میزان فقر در شهر و روستا و مقایسه آنها، رابطه فقر و سواد و ... صحبت شده است و درخصوص فقر زنان تحقیق زیادی انجام نگرفته؛ اما واقعیت این است که موضوع فقر در زندگی زنان سرپرست خانوار با توجه به شرایط جامعه و نگاه جنسیتی موجود در جذب نیروی کار، موضوع جدیتری است که باید به آن پرداخته شود. همچنین تحقیقهایی که درباره فقر زنان انجام شده هم قدیمی است و آمار جدید را دربرنمیگیرد و هم در هیچکدام از آنها علت زن سرپرست شدن خانوار و ارتباط آن را با فقر بررسی نکرده که در این پژوهش به این موضوع میپردازد. ازاینرو در گام اول با استفاده از روش حداقل نیازهای اساسی به برآورد خط فقر و نرخ فقر خانوارهای زن سرپرست پرداخته شد که نتایج نشان داد 37 درصد از خانوارهای زن سرپرست کشور با فقر روبهرو هستند. در گام دوم نیز با استفاده از یک مدل لاجیت اثر متغیرهای مختلف بر احتمال فقر خانوارهای زن سرپرست بررسی شد.
نتایج برآورد مدل نشان داد هر سه متغیر بیهمسری براثر طلاق، بیهمسری براثر فوت همسر و فرد هرگز ازدواج نکرده بر احتمال فقر خانوار زن سرپرست مثبت و معنادار بوده است. این نتیجه منطبق بر نتایج مطالعات پیشین ازجمله کمالی (1383) و دغاقله و کلهر (1389) است. بدین معنا که صرفنظر از علت، زن سرپرست شدن خانوار باعث افزایش احتمال فقیر شدن خانوار میشود.
همچنین نتایج این مطالعه نشان داد بیهمسری براثر طلاق فقر در خانوارهای زن سرپرست را با احتمال بسیار بیشتری افزایش میدهد. این موضوع (تفاوت میزان اثرگذاری علتهای مختلف زن سرپرست شدن خانوار بر احتمال فقیر شدن خانوار) در مطالعات پیشین مورد غفلت واقع شده که از این منظر نتایج مقاله حاضر حائز اهمیت خواهد بود. درواقع رویکرد اکثر مطالعات پیشین ازجمله دانش (۱۳۷۰)، قلیپور و رحیمیان (1388)، صدرالاشرفی و همکاران (1391) براثر فقر و بیکاری بر طلاق متمرکز بوده حال آنکه نتایج مطالعه حاضر نشان میدهد طلاق با توجه به شوک درآمدی چشمگیری که به خانوار وارد میسازد تأثیر زیادی در فقیر شدن خانوار دارد. هرچند با وقوع طلاق احتمال فقر خانوار زن سرپرست با نسبت قابلتوجهی افزایش مییابد بااینحال درصورتیکه زن سرپرست خانوار مطلقه شاغل باشد یا مستمری دریافت کند احتمال فقیر شدن خانوار به میزان زیادی نسبت به حالتی که زن سرپرست خانوار مطلقه شاغل نیست یا مستمری دریافت نمیکند کاهش خواهد یافت. نکته دیگر آنکه با افزایش سن احتمال فقیر شدن در خانوارهای زن سرپرست مطلقه کاهش مییابد. این موضوع میتواند ناشی از امکان کسب درآمد از داراییهای بهدست آمده در طول زندگی مشترک باشد.
بهعلاوه نتایج مدل نشان داد هرچند با وقوع فوت همسر احتمال فقر خانوار زن سرپرست با نسبت چشمگیری افزایش مییابد بااینحال درصورتیکه زن سرپرست خانوار شاغل باشد این احتمال تا حد قابلتوجهی کاهش یافته و اثر خالص نزدیک به صفر خواهد بود. این موضوع نشان میدهد در خانوارهایی که قبل از فوت همسر، زن توانایی اشتغال و کسب درآمد دارد احتمال فقیر شدن درنتیجه فوت همسر بسیار ناچیز است. همچنین نتایج نشان داد در صورت دریافت مستمری زن سرپرست خانوار که ازدواج نکرده احتمال فقر کمتر خواهد شد. موارد مذکور بر نتایج براتی و ابراهیمی سالاری (1397) منطبق است؛ بدین معنا که اشتغال و دریافت مستمری تا حد زیادی احتمال فقر را در خانوارهای زن سرپرست کاهش میدهد. در این راستا توانمندسازی زن سرپرست خانوار در جهت اشتغال و همچنین حمایت بهشکل پرداخت مستمری در طول دوره توانمندسازی بسیار با اهمیت خواهد بود.
در پایان نتایج، مدل نشان داد اثر تعداد سالهای تحصیل زن سرپرست خانوار، داشتن مسکن، داشتن فرزند پسر بالای ۱۸ سال احتمال فقر این خانوارها را کاهش و متغیر تعداد افراد خانواده احتمال فقر خانوار را افزایش میدهد. اثر منفی میزان تحصیلات بر احتمال فقر خانوار زن سرپرست در مطالعات مختلف خارجی و داخلی مثل اِچیا، ونگومب و خدیلی[15] (2010(، لکوبان و سلکا[16] (2017( و براتی و ابراهیمی سالاری (1397) مورد تأکید قرار گرفته است.
نتایج حاصل از پژوهش حاضر میتواند دلالتهایی به شرح ذیل برای سیاستگذاران کشور داشته باشد:
[1]. Economic Poverty
[2]. Pierce
[3]. Chent
[4]. Northrop
[5]. United Nations Development Fund for Women (UNIFEM)
[6] .Human Capital Theory
[7]. Srinivasan
[8]. Crosier, Butterworth and Rodgers
[9]. Univariate Logistic Regression
[10]. Geda
[11] .Logit Model
[12] .Cumulative Distribution Function
[13] .Standard Normal Cumulative Distribution Function
[14] .Probit Model
[15]. Achia, Wangombe and Khadioli
[16]. Lekobane and Seleka